بشنو این نی چون شکایت می کند از جدایی ها حکایت می کند
قلمرو فکری:
به نغمهٔ نی آنگاه که حکایت می کند، گوش بده و توجّه کن. نی از جدایی خود از عالم بالا شکایت می کند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
چون |
چگونه |
جدایی |
مقصود جدایی روح جزئی (انسان) از روح کل (خدا) است |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
شکایت و حکایت ß قافیه (می کند ß ردیف)
«نی» ß استعاره از مولانا یا نماد هر انسان آگاه و دور مانده از اصل خویش
حکایت کردن نی ß جانبخشی
حکایت و شکایت ß جناس ناهمسان
پیام:
ناله آدمی به خاطر دوری از حق
هجران
کز نیستان تا مرا ببریده اند در نفیرم مرد و زن نالیده اند
قلمرو فکری:
از روزی که من را از نیستان (عالم معنا) جدا کرده اند، همه آفرینش همراه با من از درد فراق نالیده اند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کز |
که از |
نیستان |
نیزار |
ببریده اند |
جدا کرده اند |
||
نفیر |
فریاد و زاری به صدای بلند |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
ببریده و نالیده ß قافیه (اند ß ردیف)
نیستان ß استعاره از عالم معنا
«مرد و زن» ß مجاز از همه هستی و همه موجودات
مرد و زن ß تضاد
کل بیت ß جانبخشی
واج آرایی حرف «ن»
پیام:
اندوه هستی به دلیل جدایی از عالم معنا
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
قلمرو فکری:
برای بیان درد اشتیاق، شنوندهای می خواهم که دوری از حق را درک کرده و دلش از درد فراق سوخته باشد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شرحه شرحه |
پاره پاره |
فراق |
جدایی |
شرحه |
پاره گوشتی که از درازا بریده باشند |
||
اشتیاق |
میل قلب به دیدار محبوب؛ در متن درس کشش روح کمال طلب و خداجو در راه شناخت پروردگار و ادراک حقیقت هستی |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
فراق و اشتیاق ß قافیه
سینه ß مجاز از شنونده دردمند و دردآشنا
شرحه شرحه شدن دل ß کنایه از درد و رنج کشیدن
شرحه و شرح ß جناس
واژه آرایی کلمه «شرحه»
واج آرایی حرف «ش»
پیام:
حال دلشده را فقط دلشده درمی یابد
جستجوی همدرد
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش
قلمرو فکری:
هر کس از اصل و مبدأ خودش دور افتاده باشد، همواره روزگارِ وصال خود را جستجو می کند و به اصل خود باز می گردد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کاو |
که او |
باز جوید |
جستجو می کند |
وصل |
پیوند و پیوستگی |
||
اصل |
ریشه و خاستگاه، سرچشمه |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
اصل و وصل ß قافیه (خویش ß ردیف)
اصل و وصل ß جناس ناهمسان
کل بیت ß تلمیح به «إنّا لله و إنّا الیه راجِعون» و «کلُّ شیءٍ یَرجعُ الی أصلِه»
پیام:
بازگشت به جایگاه اصل
من به هر جمعیّتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش حالان شدم
قلمرو فکری:
من ناله ی عشق را برای تمام انسان ها سر داده ام و با سالکان کندرو و رهروان تندرویِ شادمان از سیر و سلوک همراه گشتم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
جمعیّت |
گروه مردم |
بدحالان |
کسانی که سیر و سلوک آنها به سوی حق کند است |
خوش حالان |
رهروان راه حق که از سیر به سوی حق شادمان اند |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
نالان و خوش حالان ß قافیه (شدم ß ردیف)
نالان و حالان ß جناس
بدحالان، خوش حالان ß تضاد
جفت شدن ß کنایه از همراهی و همنشینی
بدحالان و خوش حالان ß مجاز از همگان
پیام:
همراه شدن نی با همگان
انعطاف پذیری نی
هر کسی از ظنّ خود شد یار من از درون من نجُست اسرار من
قلمرو فکری:
هر کسی در حد فهم خود ، با من همراه و یار شد اما حقیقت حال مرا در نیافت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
ظنّ |
گمان و پندار |
اسرار |
جمعِ سرّ، رازها |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
یار و اسرار ß قافیه (من ß ردیف)
ظن و من ß جناس
واژه آرایی کلمه «من»
واج آرایی حرف «ن»
پیام:
نهفتن راز از ظاهربینان
نقش ظرفیت وجودی مردم در پی بردن به اسرار
سِرّ من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست
قلمرو فکری:
اسرار من در ناله های من نهفته است اما چشم و گوش ظاهری نمی تواند راز و حقیقت این ناله را دریابد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سرّ |
راز |
لیک |
ولی |
بیت ß 2 جمله
«را» ß نشانه دارندگی و مالکیت
قلمرو ادبی:
دور و نور ß قافیه (نیست ß ردیف)
چشم و گوش ß مجاز از حواس ظاهری
نور ß نماد شناخت ایزدی و استعاره از بینش مندی و دانایی
دور و نور ß جناس
چشم و گوش ß تناسب
ناله نی ß منظور آهنگ نی است، جانبخشی
واژه آرایی کلمه «من»
پیام:
لازمه پی بردن به رازهای ایزدی حواس باطنی است
ظاهر نشانگر باطن است
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست
قلمرو فکری:
اگرچه جان، تن را درک می کند و تن از جان آگاهی دارد و هیچ یک از دیگری پوشیده نیست، اما هر چشمی، توانایی دیدن جان را ندارد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مستور |
پوشیده، پنهان |
دید |
دیدن |
دستور |
اجازه، راهنما، وزیر |
بیت ß 2 جمله
دیدن ß مصدر کوتاه
«را» ß نشانه دارندگی و مالکیت
قلمرو ادبی:
مستور و دستور ß قافیه (نیست ß ردیف)
مستور و دستور ß جناس ناهمسان
تن ز جان و جان ز تن ß قلب و عکس (رشته انسانی)
تن و جان ß تضاد
واژه آرایی کلمات «جان» و «تن»
واج آرایی حرف «ن»
پیام:
نادیدنی بودن روح
لازمه دیدن جان داشتن حواس باطنی است
آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد، نیست باد
قلمرو فکری:
آوازی که از این نی (مولانا) برمی خیزد، آتش عشق است و باد بی ارزش نیست. در وجود هر کس، آتش عشق راه نیافته باشد، نابود گردد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بانگ |
صدا |
نای |
نی، گلو |
نیست (دوم) |
نابود |
باد (دوم) |
باشد |
بیت ß 4 جمله
«نیست» در مصراع اول ß فعل منفی و فعل اسنادی
«باد» در مصراع اول ß اسم و مسند
«نیست» در مصراع دوم ß اسم به معنای «نابودی»
«باد» در مصراع دوم ß فعل دعایی به معنای «باشد»
قلمرو ادبی:
این بیت ذوقافتین است:
توضیح:
«نیست باد» در مصراع های اول و دوم، « نیست» در مصراع نخست فعل و در مصراع دوم صفت است به معنای «نابود»؛ باد در مصراع نخست اسم است و در مصراع دوم فعل دعایی، «ذوقافیتین» (رشته انسانی)
نیست (اول) و نیست (دوم) ß جناس
باد (اول) و باد (دوم) ß جناس
بانگ نای باد نیست ß تشبیه؛ وجه شبه: مادی و بی ارزش بودن
آتش دوم ß استعاره از عشق یا بانگ عاشقانه نی است
باد (اول) و آتش (اول) ß تناسب
است و نیست ß تضاد
باد (دوم) ß ایهام تناسب:
واژه آرایی کلمه «آتش»
پیام:
ارزشمندی عشق
نابود شدن بی بهرگان از عشق
آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد
قلمرو فکری:
نای سوز و گداز عشق را چون آتشی گرم و سوزان یادآوری می کند و از روی هواهای نفسانی و باد هوا نیست؛ (یعنی نی به وسیلهٔ نوای خود فریاد عشق سر می دهد و هر نی ای که به این درجه نرسد آتش عشق در وجودش نیست، فنا و نابود می شود.)
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کاندر |
که در |
فتاد |
افتاد |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
نی و می ß قافیه (فتاد ß ردیف)
آتش عشق ß اضافه تشبیهی (تشبیه فشرده یا رسا)
نی و می ß جناس
«جوشش عشق» ß اضافه استعاری، عشق مانند شرابی است که می جوشد
کل بیت ß ترصیع (رشته انسانی)
کل بیت ß حسن تعلیل؛ جوشش می به دلیل عشق است
واژه آرایی کلمات «عشق»، «کاندر» و «است»
واج آرایی حرف «ش»
پیام:
عشق در همه هستی جاری است
نی، حریف هر که از یاری برید پرده هایش پرده های ما درید
قلمرو فکری:
نی همدم و همنشین کسانی است که جویای معرفت اند و از معشوق حقیقی خود جدا مانده اند. آهنگ های نی، راز ما را افشا کرد و احوال نهایی ما را بر همه کس آشکار ساخت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
یار |
دلبر، معشوقه |
دریدن |
پاره کردن |
حریف |
همدم، یار، دوست، همراه |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
برید و درید ß قافیه
بریدن ß کنایه از جدا شدن و دور ماندن
«پرده» نخست (نت، در اصطلاح موسیقی یعنی آهنگ و نغمه های مرتّب) و «پرده» دوم (پوشش، حجاب) ß جناس
پرده دریدن ß کنایه از رسوا و فاش کردن راز یا حجاب های راه را برداشتن
برید و درید ß جناسواره
پرده دریدن ß ایهام:
پیام:
افشاگری نی
همدمی نی با دلشدگان
همچو نی زهری و تریاقی که دید؟ همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟
قلمرو فکری:
آیا کسی تاکنون زهر و پادزهری مانند نی دیده است؟ آیا تاکنون کسی همدم و مشتاقی مانند نی دیده است؟
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
تریاق |
پادزهر |
مشتاق |
دارای اشتیاق، آرزومند |
دمساز |
همراز، همدم، مونس، دردآشنا |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
تریاقی و مشتاقی ß قافیه (که دید ß ردیف)
همچو نی ß تشبیه
مصراع اول (نی زهر و تریاق است ) ß متناقض نما
کل بیت ß موازنه
کل بیت ß جانبخشی
واژه آرایی کلمات «نی» و «همچو»
پیام:
ویژگی دوگانه نی
نقش ظرفیت وجودی افراد در تأثیرپذیری از عشق
نی، حدیثِ راهِ پر خون می کند قصه هایِ عشقِ مجنون می کند
قلمرو فکری:
نی داستان راه پر خطر عشق را بیان می کند و عشق عاشقان حقیقی مانند مجنون را بازگو می نماید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
حدیث |
سخن |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
خون و مجنون ß قافیه (می کند ß ردیف)
راه پرخون ß کنایه از دشوار و خطرناک
مصراع دوم ß تلمیح به داستان لیلی و مجنون
مجنون ß نماد انسانی با عشق راستین
جانبخشی ß داستان گفتن نی
حدیث و قصه ß تناسب
واج آرایی مصوّت «ــِـ»
پیام:
دشوار و پر خطر بودن راه عشق
محرم این هوش جز بی هوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست
قلمرو فکری:
حقیقت عشق را هر کسی نمی تواند درک کند و تنها عاشق (بی هوش) است که محرم است، همان طور که گوش برای درک سخنانِ زبان، مناسب است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
محرم |
رازدار |
هوش |
آگاهی |
بیت ß 2 جمله
«را» در مصراع دوم:«را»ی فکّ اضافه
قلمرو ادبی:
هوش و گوش ß قافیه (نیست ß ردیف)
هوش ß استعاره از عشق
بی هوش ß استعاره از عاشق
متناقض نما ß محرم هوش بودن بی هوش
زبان ß مجاز از سخن
کل بیت ß اسلوب معادله
زبان و گوش ß تناسب
هوش و گوش ß جناس
گوش مشتری زبان است ß جانبخشی، تشبیه
واژه آرایی کلمات «هوش» و «جز»
واج آرایی حرف « ش»
پیام:
شایستگی عاشق برای آگاهی از رازها
در غم ما روزها بیگاه شد روزها با سوزها همراه شد
قلمرو فکری:
همهی عمر ما با سوز و گداز عاشقانه به پایان رسید و روزگارمان باغم و اندوه به پایان رسید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
غم |
منظور غم عشق |
بیگاه |
غروب، نابهنگام |
سوز |
سوز و گداز |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
این بیت ذوقافتین است (قافیه دوگانه، رشته انسانی):
بیگاه شد ß کنایه از اینکه سپری شد
روزها ß مجاز از عمر
روزها و سوزها ß جناس
واژه آرایی کلمه «روزها»
واج آرایی حرف «ر» و مصوّت «ا»
پیام:
عاشق همیشه اندوهگین است
روزها گر رفت، گو رو، باک نیست تو بمان، ای آن که جز تو پاک نیست
قلمرو فکری:
اگر روز های عمرم سپری شد اهمیتی ندارد، تنها تو با من بمان چرا که تو (معشوق ، خدا) برای من مهم هستی نه چیزی دیگر.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
باک |
ترس |
رو |
برو |
باک نیست |
اشکالی ندارد، مهم نیست |
بیت ß 7 جمله
مرجع «تو» ß عشق
قلمرو ادبی:
باک و پاک ß قافیه (نیست ß ردیف)
روزها ß مجاز از عمر
گو روزها برو ß جان بخشی
تو، ای عشق بمان ß جانبخشی
پاک و باک ß جناس
رو و بمان ß تضاد
واژه آرایی کلمه «تو»
پیام:
نمایان نمودن توانایی
مفهوم:
ارزشمندی عشق
هر که جز ماهی، ز آبش سیر شد هر که بی روزی است، روزش دیر شد
قلمرو فکری:
تنها ماهی دریای حق (عاشق) است که از غوطه خوردن در آب عشق و معرفت سیر نمی شود. هر کس از عشق بی بهره باشد، ملول و خسته می گردد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
هر که |
هر کس |
روزی |
رزق |
بیت ß 3 جمله
آبش ß جهش ضمیر (او از آب)
قلمرو ادبی:
سیر و دیر ß قافیه (شد ß ردیف)
ماهی ß استعاره از عاشق واقعی، عارف راستین
سیر شد ß کنایه از دلزده شد، بیزار شد
آب ß استعاره از عشق
کل بیت ß اسلوب معادله
ماهی و آب ß تناسب
روزش دیر شد ß کنایه از عمرش تباه شد
روزی ß استعاره از عشق
سیر و دیر ß جناس
روز و روزی ß جناس ناهمسان
واژه آرایی کلمه «هر که»
پیام:
اشتیاق پایان ناپذیر عاشق
درنیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید، والسّلام
قلمرو فکری:
کسی که عاشق نباشد حال عاشق راستین را درک نمی کند؛ پس بهتر است سخن را کوتاه کنم و به پایان برسانم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دریافتن |
فهمیدن، درک کردن |
والسّلام |
تمام شد، دیگر هیچ |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
پیوند ß قافیه
پخته ß کنایه از عارف راستین و باتجربه
خام ß کنایه از انسان بی بهره از عشق
پخته و خام ß تضاد
پیام:
انسان خام سخن انسان پخته را درنمی یابد.